جدول جو
جدول جو

معنی واش تاش - جستجوی لغت در جدول جو

واش تاش
علف تراش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام دیهی به هزارجریب مازندران، (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
خرت و پرت، قماش خانه و سقط متاع، (قاموس)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان دارای 417 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، میوجات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
خداوند تاج، (آنندراج)، خداوند و خواجه، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رخت خانه، و این از اسماء اصوات است، (منتهی الارب)، ظروف و ادوات، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کلمه ای است فارسی، و آن مخفف لاشی ٔ نباشد و به معنی باطل و بیهوده است: قال الحجاح لجبله بن الایهم الغسّانی قل لفلاح اکلت مال اﷲ بابدح و دبیدح، فقال له جبله خواستۀ ایزد بخوردی به لاش ماش، ای اکلت مال اﷲ بالباطل، (مجمع الامثال میدانی ذیل: اخذ، بابدح و دبیدح)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاش قاش
تصویر قاش قاش
پاره پاره قطعه قطعه
فرهنگ لغت هوشیار
باطل بیهوده: قال الحجاج لجبله بن الایهم الغسانی قل لفلاح: اکلت مال الله با بدح و دبیدح فقال له جبله: خواسته ایزد بخوردی به لاش ماش ای اکلت مال الله بالباطل
فرهنگ لغت هوشیار
بریدگی زخم، قطعه قطعه کردن چوب های کلفت، دارای شکاف زیاد
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بردگی خاک کوه در اثر سیلاب
فرهنگ گویش مازندرانی
مزرعه ای که در آن علوفه می کارند
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حومه ی آلاشت سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در پرتاس ولوپی قائم شهر، از توابع گیل خواران قائم.، کسی که از چوب، لاوک درست می کند
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که به راحتی ترک خورد، خوش خنده
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکنده، ریز و خرد شده
فرهنگ گویش مازندرانی
دروی علفزار
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی روبروی روستای لیند ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی